این اعتماد البته گاه «برنامه» است و گاه «ترفند». اما پوپولیسم آمریکایی از «حزب مردم» آغاز می شود و به مانفیست هفده گانه آن می رسد. این نوشته تاریخ پوپولیسم آمریکایی را به اختصار بررسی می کند.
اواخر سالهای 1800، زمانی بود که پوپولیسم آمریکایی در اوج قدرت بود. ریشه پوپولیسم آمریکایی به زمان جنگهای داخلی آن کشور باز میگشت و و جنوبیها بیشترین تأثیر شعارها و سیاستهای پوپولیستی را در آن زمان شاهد بودند.
بهتدریج حزبی در سالهای 1800 تأسیس شد که نام خود را «حزب مردم» گذاشت و مانیفست خود را نیز بر اساس اصول پوپولیستی صادر کرد. رشد پوپولیسم آمریکایی در آن زمان سریع بود ولی یک مانع اساسی در برابر خود داشت و علت اینکه هنوز پوپولیسم آمریکایی نتوانسته قدرت بگیرد، همین مانع است.
بهرغم اینکه قویترین ابزار پوپولیسم- یعنی رسانههای زرد- را در اختیار دارد و رسانههای اینچنینی در ایالات متحده بسیار با نفوذ و تأثیرگذارند، قانون اساسی آمریکا مانع بزرگ بر سر راه این جنبش است.
مکانیسم قانون اساسی آمریکا بهویژه در امور انتخاباتی اجازه نمیدهد پوپولیستها قدرت را در دست بگیرند. ظاهراً روح اصلی قانون اساسی آمریکا تصمیمگیری نخبگان بر عوام را ارجح داشته و حتی شکلگیری آرای الکترال نیز به همین دلیل است. مصداق بارز آن این است که نمایندگان هیأت الکترال که در پایان انتخابات ریاستجمهوری آرا را نهایی میکنند، این اختیار را دارند که حتی اگر یک نامزد آرای بیشتر آورده باشد، او را کنار گذاشته و نامزد دیگر را به عنوان رئیسجمهور برگزینند. این امر تا بهحال در تاریخ آمریکا بیسابقه بوده و هیچگاه اتفاق نیفتاده اما این اختیار هنوز محفوظ است.
بر این اساس پوپولیستهای آمریکا چند بار و طی چند تلاش سعی کردند اصلاحیههایی را به قانون اساسی بنویسند که البته موفق هم نبودند. حزب مردم، شاخصترین حزب پوپولیستی آمریکا در سال 1892 مانیفست خود را صادر کرد.
نگاهی به این مانیفست نشان میدهد که مکانیسمهای پوپولیستی هنوز در آمریکا قدرتمند است و هرچند در اوضاع فعلی در حوزه اخبار رسمی آمریکایی پوشش گستردهای ندارد، اما با نگاه به منابع دور از دسترس رسانهها – underground Press – میتوان دریافت که هم دموکراتهای فعلی و هم جمهوریخواهان فعلی در خیلی مواقع دست به دامان چنین سیاستهایی شدهاند.
بر اساس بررسی New life work که یک جنبش تحقیقی و غیررسمی است، ابزار پوپولیسم در شکل مبارزه با ترور در حزب جمهوریخواه و بحث بالانس خرج دفاعی و ساختاری در حزب دموکرات توانسته از ابزار پوپولیسم بهره گیرد؛ به این معنا که جمهوریخواهان زوایای پنهان جنگ با ترور را مخفی کرده و با سادهسازی این مسئله، شعارهایی عوامگرایانه سر میدهند و در بروز هرگونه مانعی آن را کاری تخصصی و ویژه بیان میکنند که فقط از عهده جمهوریخواهان برمیآید.
این مسئله باعث میشود شخصی به نام سایمور هرش، گزارشگر و تحلیلگر نیویورکر، قهرمان دموکراتها شود و هربار با تحقیقی ویژه و خاص نقشههای جمهوریخواهان بهویژه طیف نومحافظهکار پنتاگون را برملا کند. جنگ با ترور و یا جنگ علیه تروریسم، امری بسیار پیچیده و دارای ابعاد ویژه و گوناگون و بسیار قائل به نگرش نسبی است که نمیتواند منشور جهانی پیدا کنند مگر اینکه از یک اقبال بینالمللی برخوردار باشد.
برای مثال نمونهای از اعمال تروریستی تدوین شود و مانند منشور جهانی سازمان ملل متحد، همه کشورها از آن حمایت کنند. این در حالی است که بسیاری از بندها و اصول منشور سازمان ملل نیز در بسیاری از کشورهای دنیا اجرا نمیشود، چه رسد به اینکه بتوان چنین منشوری را به امضاء رساند.
سایمور هرش و کار او در چنین فضایی است که معنا پیدا میکند. هستند افرادی که ارزش کار او را نفهمیدهاند و او را عامل پنتاگون معرفی میکنند اما او تنها کسی است که به نقشههای مخفی دولت جمهوریخواه، نئوکان فعلی، نقب میزند و گوشههایی از آن را برملا میکند و در مصاحبهای که با شبکه CNN کرد، هدف خود را توضیح میدهد: «میخواهم مردم آمریکا بدانند برپایی و ادامه جنگ کار بسیار وحشتناکی است ولی این روزها برای مردم ما، حمله به کشورهای دیگر و پرداخت هزینه نظامی، کاری عادی شده است. وحشت جنگ برای مردم آمریکا فروریخته و ما سیاستمدارانی داریم که مانند برنامهریزی برای بازیهای المپیک، به فکر برپایی جنگ هستند».
تفکر سادهسازی پوپولیستی که از اصول اصلی این جنبش و تفکر به حساب میآید، سعی در پنهانسازی دشواریها دارد چون عوام را هدف گرفته و به همه آنها این حق را میدهد که در امور بسیار حساس و سخت، نظر دهند و تصمیم بگیرند. نظرسنجیهای انجام شده در آمریکا در سالهای 2001 تا 2005 نیز نشان میدهد که شعلههای پوپولیستی جنگ با ترور در آمریکا بسیار موفق بوده و هر کس این اجازه را به خود داده که در چنین موضوع مهمی تصمیمگیری کند. قدرت کابینه بوش نیز از همینجا نشأت میگیرد.
در واقع دموکراتها این را میدانستند که حتی اگر بوش برپایی جنگ را به رفراندوم بگذارد، رأی بالا میآورد و از این رو هیچ مانعی در راه او ندیدند. در عوض در سال 2003 و 2004 دموکراتها نیز رو به ابزار پوپولیسم آوردند و مشکلات داخلی از جمله بهداشت عمومی و مالیات را هدف قرار دادند و برای آن اهداف پوپولیستی طراحی کردند تا دولت را زیر سؤال ببرند.
در برنامه دموکراتها یک حوزه مجزا شد و دستنخورده باقی ماند آن هم حوزه آموزش عمومی و برنامههای آموزشی، پرورشی و تحصیلات عالی بود که بوش در آن بسیار قدرتمند عمل کرده و مورد علاقه اوست؛ اما در حوزه مالیات از صنایع کوچک و متوسط و حمله به کمپانیهای بزرگ و بالانس مالی برای دخل و خرج سیاستهای جنگطلبانه، دموکراتها ابزار پوپولیسم را مورد استفاده قرار دادند. تمامی شعارهای انتخاباتی دموکراتها در انتخابات 2004 و در ستاد انتخاباتی کری – ادواردز، بر همین اساس طراحی شد که البته ناکام ماند.
اصل جنبش پوپولیسم آمریکایی به سالهای 1870 و 1880 بازمیگردد و بزرگانی در تاریخ سیاسی این کشور نیز به آن پیوستهاند و در مقاطعی شعارهای پوپولیستی دادهاند. نخستین شکلگیری آن با عنوان «جنبش دهقانان همپیمان» بود و در 1890 حزب پوپولیست مستقل از حزب دموکرات و جمهوریخواه اعلام موجودیت کرد. در پاسخ به روند صنعتیشدن و تخریب صنایع کوچک و محلی، پوپولیستها قدرت گرفتند و مانیفست خود را صادر کردند. نگاهی به این مانیفست نشان میدهد که نگرش آنها به مسائل چگونه است.
مانیفست پوپولیستها
شرایط فعلی نشان میدهد که چهقدر همکاری مورد نظر ما نیاز فعلی جامعه است. ما در میانه شرایطی هستیم که تخریب ارزش و سیاست فرا رسیده است. فساد بر صندقهای رأی حاکم شده و ارزشهای اخلاقی مردم زایل شده، جامعه سیاسی سکوت اختیار کرده و خانهها هم در دست صاحبان شرکتهاست تا خون طبقه مردم عادی را بمکند و زمین و سرمایه در دست سرمایهداران بیاخلاق است.
حق دفاع از خود برای طبقه عوام از بین رفته و ما به سمت شرایط ضعیف اروپاییمسلکها میرویم. این صاحبان صنایع در پی ساخت کلونی و مستعمره، حق اساسی انسان را زیر پا گذاشتهاند و از رحم جامعه بزرگ ما فقط دو نوع از مردم متولد میشوند؟ میلیونرها و خردهپاها.
قدرت خرید طلا و نقره ابزاری است در دست خونخوارها که توسط آن حقوق اساسی انسانها را زیر پا بگذارند. افکار عمومی را افرادی در اختیار گرفتهاند که اصول اساسی حق بشر را از یاد بردهاند. به ما پیشنهاد میکنند جان و خانه و سرمایه خود را برای آنها قربانی کنیم ولی هیچ اصلاحی در امور کشور انجام ندادهاند و با این کار فقط فساد را گسترش میدهند.
ما قصد داریم قدرت جمهوری را به دست مردم عادی برگردانیم.
درصد تولید محصولات کشاورزی و رشد آن بسیار پایین است و ظرف چند ماه باید چند برابر شود.
ما معتقدیم قدرت حکومت باید به قدرت واقعی تبدیل شود و مردم قدرت داشته باشند درباره همه چیز تصمیمگیری کنند و این شیاطین خونخوار را کنترل کنند.
ما هیچ قدمی رو به جلو نمیگذاریم مگر آن روزی که شرایط و مساوات و عدالت برای همه فراهم شود.
در این راستا این اهداف را در نظر داریم:
1) سندیکای کارگران آمریکا باید قدرتمند و دائمی شود.
2) بهداشت متعلق به کسی است که آن را میآفریند، هیچ صنعت بزرگی نمیتواند یک دلار به دست آورد مگر این که برای آن بهایی پرداخت کرده باشد.
3) باید شرکت خط آهن سهامی عام شود و یا به شرکتهای مردمی واگذار شود.
4) ما خواهان افزایش نقدینگی هستیم و در برابر هر سکه ضرب شده توسط خزانهداری، باید 16 سکه دیگر نیز ضرب شود تا پول به دست مردم برسد.
5) درصد پول در گردش در جامعه باید به سرعت افزایش یابد.
6) ما معتقدیم پول جامعه باید در دست مردم باشد.
7 ) تمامی شرکتهای حملونقل، پست، تلگراف و تلفن باید سهامی عام شده و در خدمت مردم باشد.
8) تمامی منابع طبیعی، مراتع، زمینها و جنگلها ثروت ملی است. هرگونه حق تملک خارجیها باید حذف شود و زمینهایی که در دست دارند باید از آنها گرفته شود.
9) انتخابات باید آزاد و منصفانه باشد بدون دخالت دولت فدرال.
10) سرانه مالیاتی باید در سقف ایالتها و برای کمک به صنایع محلی باشد.
11) حمایت از پرداخت بازنشستگی به سربازان و دریانوردان ضروری است.
12) حمایت از قوانین فعلی کار و قوانین کار به مهاجران محکوم است و قانون کار باید در دست آمریکاییها باشد.
13) ساعات کار باید کاهش یابد.
14) تعداد بالای خادمان کلیسا و آزادیهای آنها به سرعت باید محدود شود.
15) ما به دنبال اصل اساسی انتخاب مردم یعنی رفراندوم هستیم.
16) باید تمامی انتخابات در سطح محلی و کنگره و سنا مانند انتخاب رئیسجمهور و معاون او مستقیم و با رأی مستقیم مردم باشد.
17) در پایان هرگونه پرداخت سوبسید و یا کمک ملی به شرکتهای خصوصی ممنوع است.